در آذرماه 1399، صنعت کاشی و سرامیک کشور، یکی از مدیران قدیمی و خوب خود، حاج محمد زمانی را به دلیل بیماری کرونا از دست داد. ایشان در سالهای پیش مدیریت کاشی بیستون را به عهده داشت و در سالهای اخیر همراه با برخی از دوستان از جمله آقای شعیبی مجموعه برند بومسرامیک را راهاندازی کرد.
حاج محمد زمانی مهربانی در دوم تیرماه یکهزار سیصد و چهل و یک هجری شمسی در شهرستان مهربان استان آذربایجان شرقی چشم به جهان گشود، دوران طفولیت و نوجوانی را در مهربان گذراند و در سال 1364در عنفوان جوانی به دلیل کسالت پدر و مادر بزرگوارشان به همراه آنان به تهران عزیمت نمود، در شهر ری تهران سکنی گزیده و به ادامه تحصیل پرداخت، همزمان نیز در کارخانه کاشی سعدی مشغول به فعالیت شد و پس از مدتی موفق به کسب مدرک کارشناسی مدیریت بازرگانی گردید.
در همان محله شهر ری که گویی با روحشان عجین گشته بود، فروشگاه کوچکی را دایر نمود و در رسته کاشی و سرامیک ادامه فعالیت داد، در سال 1365 با خانوادهای قابل احترام وصلت نمود که ثمره زندگیاش سه فرزند به نامهای شاهین و امین و سوین گشت که بیشک در این زندگی سراسر موفق حضور همسری باوفا محسوس بود و بعدها یک عروس و نوهای به نام هستی به جمعشان گرمای بیشتری بخشید.
او که از چند و چون صنعت کاشی و سرامیک آگاهی کافی پیدا کرده بود در بین سالهای 1376 و 1377 در محله مجیدیه تهران خیابان بنیهاشم بازرگانی خود به نام امینشاهین زمان را تاسیس کرد و این اولین گام بلندش به سوی موفقیت بود، موفقیتی بس بینظیر که فقط عشق میتوانست آن را معنا بخشد.
راه اندازی و فعال نگهداشتن شرکت صنایع کاشی بیستون
در اواسط سال 1380 به همراه برادرش و چند تن از دوستان و یاران قدیمی تصمیم به فعالسازی کارخانهای گرفتند که 18سال در کرمانشاه رها شده بود.
در سال1381 اولین محصول این کارخانه به همت ایشان تولید و روانه بازار شد، اما او دست از کار نکشید و همواره در راه اعتلای صنعت کشور کوشید و در راه پرفراز نشیب تولید و صنعت کاشی و سرامیک ذرهای پا پس نکشید و حدود 14 سال با صلابت مثال زدنیاش در راه سربلندی مجموعه تحت مدیریتش از هیچ کوششی دریغ نکرد.
البته فقط ایشان در زمینه صنعت کوشا نبود، او حسینیه اعظم مهربانیها در شهر ری و همچنین صندوق قرضالحسنه بابالحوائج را بنیان نهاد تا ثابت کند که در کارهای خیرخواهانه نیز میشود نامش را در زمره بزرگان به حساب آورد.
او از ارادتمندان خاندان اهل بیت (ع) و از دوستداران خاص امام سوم شیعیان امام حسین (ع) بود و ارادت خالصانه خود را به این خاندان بارها و بارها در طول سالیان متمادی ابراز کرده بود.
از همه مهمتر شخصیت والایش بود که دوست را نزدیکتر و بدخواهان را در قاموس دوست جذب میکرد. چهرهای همیشه خندان با روحی لطیف که روزگار او را خیلی زود به تاراج برد.
کسانی که عاشقشان هستیم
از ما دور نمیشوند
بلکه هر روز کنار ما قدم میزنند
با اینکه نمیتوانیم آنها را ببینیم و بشنویم
اما آنها همواره نزدیک ما هستند ....و همچنان عاشقشان هستیم
دلمان برایشان تنگ میشود
و بسیار عزیز هستند ...
مهربان باشیم مثل او ....
امروز در حالی مینویسم که مردی بزرگ چند روزی است در میان جمعمان نیست.
مردی که خاطرهها از او دارم.
از حاج محمد زمانی مهربانی میگویم.
18 سال پیش به پیشنهاد یکی از دوستان و البته اصرار خودم در صنایع کاشی بیستون مشغول به فعالیت شدم. در آن زمان حاج محمد از سهامداران عمده شرکت به حساب میآمد و پس از گذشت یکسال، در تغییر و تحولات مدیریتی شرکت، ایشان به عنوان مدیرعامل مجموعه انتخاب شد و نزدیک به 14 سال در این سمت باقی ماند و فعالیت مستمر ایشان بر کسی پوشیده نیست.
در کنار ایشان، بجز فعالیت کاری، عشق ، فداکاری، جوانمردی و مهربانی را نیز آموختم.
در سال 1392 که به دلایلی به کرج عزیمت نمودم، حاج محمد نگذاشتند که از زیر سایه ایشان دور شوم و به فعالیت در مجموعه بیستون ادامه دادم.
یکروز به دعوت ایشان به همراه خانوادهام به ضیافت ناهار دعوت شدم، از آنجا هم به انبارشان در شهر ری رفتیم، دخترم، ساغر آن موقع 5 ساله بود که با دیدن پالتهای کاشی در انبار رو به حاج محمد کرد و گفت: حاجآقا میدونید این کاشیها رو کی میسازه ؟
حاج محمد با همان لبخند همیشگیاش گفت: نه دختر گل کی میسازه؟
ساغر در جواب گفت: این کاشیها رو بابای من میسازه.
من که عرق شرم بر پیشانیام نشسته بود، سرم را به پایین انداختم و حاج محمد با کلامی عاشقانه جواب ساغر رو دادند و گفتند: آفرین به بابای شما که اینا رو میسازه تا باهاشون خونهها ساخته بشه ....
در تمام این سالها کارفرما بودن ایشان برایم محسوس نبود و تنها چیزی که پدیدار بود، رفاقتی بود که زمانه خیلیخیلی زود به تاراج برد. حیف حیف حیف ....
راهاندازی و فعال نگهداشتن کارخانهای پس از گذشت 18 سال توقف خطوط، آنهم در شهر محروم کرمانشاه با مردمی خونگرم و مهمانواز، فقط با عشق امکانپذیر بود.
لبخند همیشگی این مرد بزرگ، درس استقامتی بود در سالهای پر التهاب صنعت کاشی و سرامیک کشور
مهربان باشیم مثل او ....
زندگی پر از خداحافظیهای غیر منتظره است ...
مجید کیانی
آذر هزار و سیصد و نود و نه